English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3548 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time saver U صرفه جویی کننده در وقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
economizer U صرفه جویی کننده انرژی
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
Other Matches
supply economy U صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
economy U صرفه جویی
economies U صرفه جویی
saving U صرفه جویی
frugality U صرفه جویی
thrift U صرفه جویی
economised U صرفه جویی کردن
economising U صرفه جویی کردن
parsimony U صرفه جویی کم خرجی
spareable U قابل صرفه جویی
saved U صرفه جویی کردن
saves U صرفه جویی کردن
economizing method U روش صرفه جویی
save U صرفه جویی کردن
economises U صرفه جویی کردن
economize U صرفه جویی کردن
economy factor U ضریب صرفه جویی
cut corners <idiom> U صرفه جویی کردن
scrounged U صرفه جویی کردن
scrounge U صرفه جویی کردن
scrounging U صرفه جویی کردن
scrounges U صرفه جویی کردن
economized U صرفه جویی کردن
economizes U صرفه جویی کردن
an economist of time U متخصص در صرفه جویی وقت
gas saving U صرفه جویی در مصرف بنزین
providence U صرفه جویی اینده نگری
feed heater U دستگاه صرفه جویی درحرارت
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package U بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
I'm saving up for a new bike. U من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time U کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
library U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
sparing U مضایقه کننده صرفه جو
hitting U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economic U نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
beta leonis U صرفه
thrifty U صرفه جو
advantage U صرفه
frugal U صرفه جو
penny wise U صرفه جو
denebola U صرفه
inadvisable U بی صرفه
providential U صرفه جو
parsimonious U صرفه جو
economizer U صرفه جو
behoof U صرفه
economical U صرفه جو
housewifely U صرفه جو
frugally U با صرفه جوئی
costings U مقرون به صرفه
thrift U صرفه جوئی
he is a bad husband U صرفه جو نیست
cost-effective U مقرون به صرفه
inexpensive U معقول صرفه جو
economical U مقرون به صرفه
backstop technology U تکنولوژی با صرفه
chariness U صرفه جوئی
gain U صرفه استفاده
gained U صرفه استفاده
gains U صرفه استفاده
economization U صرفه جوئی
frugal U با صرفه اندک
economies of scale U صرفه جوئیهای مقیاس
economizing U صرفه جوئی کردن
To save . To economize. U صرفه جوئی کردن
It is not economical. U مقرون به صرفه نیست.
spillover benefits U صرفه جوئیهای خارجی
consumption economies U صرفه جوئیهای مصرفی
internal economies U صرفه جوئیهای داخلی
thriftily U از روی صرفه جوئی
external economies U صرفه جوئیهای خارجی
provident U صرفه جو اینده نگر
penny wise and pound foolish U صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
diseconomies of scale U عدم صرفه جوئی به مقیاس
internal diseconomies U عدم صرفه جوئیهای داخلی
economies of scale U صرفه جوئیهای تولید انبوه
advantageously U با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
housewifely U از روی خانه داری یا صرفه جوئی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
termagancy U ستیزه جویی
reproach U عیب جویی
sociality U جامعه جویی
incalescence U گرما جویی
cavils U عیب جویی
sedition U فتنه جویی
rocket [British E] U عیب جویی
cavil U عیب جویی
caviling U عیب جویی
barretry U مرافعه جویی
interrogation U باز جویی
cavilled U عیب جویی
interrogations U باز جویی
equilibration U تعادل جویی
offishness U کناره جویی
dissociability U انزوا جویی
disputatiousness U ستیزه جویی
caviled U عیب جویی
polled U رای جویی
malignancy U کینه جویی
reproached U عیب جویی
pugnacity U ستیزه جویی
predacity U طعمه جویی
scrappiness U فتنه جویی
adventurism U حادثه جویی
poll U رای جویی
reproaching U عیب جویی
peaceableness U صلح جویی
polls U رای جویی
currishness U ستیزه جویی
censoriousness U عیب جویی
reproaches U عیب جویی
avarice U زیاده جویی
pacifism U صلح جویی
hedonism U لذت جویی
competitions U هم چشمی سبقت جویی
cavilled U عیب جویی کردن
reproach U عیب جویی کردن از
going-over U عیب جویی شدید
reproaching U عیب جویی کردن از
nemesis U کینه جویی انتقام
reproaches U عیب جویی کردن از
reproached U عیب جویی کردن از
caviled U عیب جویی کردن
cavils U عیب جویی کردن
caviling U عیب جویی کردن
cavil U عیب جویی کردن
to make inquires into a matter U چیز ی را باز جویی
to pick on U عیب جویی کردن از
to pull to pieces U عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something U چاره جویی کردن
to seek adventures U مخاطره جویی کردن
etymologies U ریشه جویی صرف
crambo U بازی قافیه جویی
vituperate U عیب جویی کردن
wrathful U کینه جویی کردن
goings-over U عیب جویی شدید
etymology U ریشه جویی صرف
To seak a remedy. U چاره جویی کردن
peaceably U ازروی صلح جویی
to inquire into a matter U مطلبی را باز جویی
the primrose path U عیش و نوش جویی
domineer U سلطه جویی کردن
shrewishly U از روی ستیزه جویی
errantry U دربدری حادثه جویی
disputatiously U ازروی ستیزه جویی
blame U عیب جویی کردن از
carp U عیب جویی کردن
revenge U کینه جویی کردن
revenged U کینه جویی کردن
revenges U کینه جویی کردن
revenging U کینه جویی کردن
blaming U عیب جویی کردن از
blames U عیب جویی کردن از
blamed U عیب جویی کردن از
centripetal force U قوه مرکز جویی
competition U هم چشمی سبقت جویی
impugn U عیب جویی کردن
impugning U عیب جویی کردن
impugns U عیب جویی کردن
avenges U کینه جویی کردن
avenged U کینه جویی کردن
avenge U کینه جویی کردن
impugned U عیب جویی کردن
avenging U کینه جویی کردن
queried U تحقیق و باز جویی کردن
queries U تحقیق و باز جویی کردن
finger-wagging U عیب جویی [اصطلاح روزمره]
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
reproof U عیب جویی [اصطلاح روزمره]
query U تحقیق و باز جویی کردن
to take vengeance on a person U از کسی کینه جویی کردن
querying U تحقیق و باز جویی کردن
to cut up rough U کینه جویی یا کج خویی کردن
to tick somebody off [British E] U از کسی عیب جویی کردن
to tell somebody off U از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task U از کسی عیب جویی کردن
to chide somebody U از کسی عیب جویی کردن
scrappiness U اوراق شدگی ستیزه جویی
censure U عیب جویی [اصطلاح روزمره]
To stint . To be cheese - paring . U گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
it savours of revenge U بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
nursed U شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurse U شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses U شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
1روشنی خیره کننده صنعت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com